من و نوشتن
من و نوشتن

شادی نه لذت

تا امروز سهم من از زندگی فقط لذت بوده است نه شادی. احساسی زودگذر که لحظه‌ای مرا از احساس پوچی و رنج درونی جدا می‌کرد

ادامه مطلب »
من و نوشتن

حمایت‌گران ویرانگر

قبل از این‌که دوستم حرفی بزند، از چشمان قرمزش که دیگر اشکی برای ریختن نداشت و حواس‌پرتی‌ای که در چهره و حرکاتش دیده می‌شد، فهمیدم

ادامه مطلب »
من و نوشتن

وقتی نیچه گریست.

امروز این‌طور فکر می‌کنم که آگاهی، بیش از هر کار دیگری، آدمی را به سکوت وا‌می‌دارد؛ سکوتی قابل مشاهده: دهانی بسته و گاه جسمی که

ادامه مطلب »
من و نوشتن

گریز از تکرار

برای فرار از این تنگنا باید به چیزی مشغول شد، گریزگاهی پیدا کرد. این را شاهرخ مسکوب در مسافرنامه نوشته است؛ سال‌ها پیش وصف حال

ادامه مطلب »
من و نوشتن

بشور تا ننویسی.

خواندن، ظرف شستن، مرتب کردن، زنگ زدن و… همه کارهایی هستند که وقتی می‌خواهم از نوشتن فرار کنم، به آن‌ها پناه می‌برم. رنج می‌برم. احساسی

ادامه مطلب »
من و نوشتن

انبه را کامل قورت بده!

انبه را می‌خورد. هسته‌اش را به دندان می‌کشد، می‌لیسد، نمی‌گذارد حتا یک قطره‌اش هدر برود. تنها لایه‌ی نازکی از پوست باقی می‌ماند، چراکه تلخ است

ادامه مطلب »
من و نوشتن

نوشتار درمانی

نوشتار درمانی راه و رسم خودش را دارد. اگر بی‌گُدار به نوشتن بزنی، نه تنها چیزی دندان‌گیر حاصل نمی‌شود، بلکه شاید امیدت به نوشتن برای

ادامه مطلب »