جدیدترین مطالب

شعر
ردپا
در ازدحام کوچه تنهایم میجویمت از ردپای احساسم کجا رفتی نهان گشتی که پنهان گشتهای از من چرا بوی تنت جا مانده در دستم؟
1403/02/04
1 دیدگاه

شعر
عاشق
من با تو عاشق میشوم رقصان کنان دل میدهم با تو به دل جان میدهم غرق تمنا میشوم عاشق شوی فارغ شوی با من تو
1403/02/04
2 دیدگاه

شعر
دلباخته
به پا میخیزم از خشم به یاد درد آن زخم چرا کندی؟ چرا بردی؟ دلی در سینهام نیست پر از هیچم پر از نیست تو
1403/02/04
1 دیدگاه

شعر
هیاهو
هیاهو میشود در شهر هیاهو میکنم برپا ز دلتنگی ز درد و زجر و نیرنگ کجاست آن عاشق جانسوز دلتنگ همی گفتی بمیری روزی جز
1403/02/04
3 دیدگاه

شعر
آغوش
پنجره باز است به پهنای نگاهت که دمی آیی و سرمست بگویی که فلونی تو کجایی؟ ای دریغا که دگر نیستی که خاموش بمانی که
1403/02/04
2 دیدگاه

نوشتههای من
داستانی که ابتدایش را نمیدانی …
داستانی که ابتدایش را نمیدانی و پایانی که در کار نیست. میدانی چیزی وجود دارد، میدانی باید چیزی نوشت، شاید هم چند داستان در سر
1403/02/01
بدون دیدگاه
عضویت در خبرنامه
بخشهای سایت من:
- داستان کوتاه (3)
- دیالوگ (10)
- شخصیتپردازی (3)
- شعر (5)
- من و نوشتن (16)
- نوشتههای من (6)
آخرین نظرات: